دانلود و خرید کتاب صوتی مهمان شبانه
معرفی کتاب صوتی مهمان شبانه
کتاب صوتی مهمان شبانه نوشتهٔ هدر گودنکاف و ترجمهٔ مریم رفیعی است. گویندگی این کتاب صوتی را مریم پاک ذات انجام داده و آوانامه آن را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی یک رمان هیجانانگیز و ترسناک آمریکایی.
درباره کتاب صوتی مهمان شبانه
کتاب صوتی مهمان شبانه اسرار خانهای را برملا میکند که شاهد قتل دو نفر و ناپدیدشدن یک دختربچه بوده است. این رمان را هراسانگیز، جذاب، پرکشش، تأثیرگذار، غافلگیرکننده، هوشمندانه، مهیج، ترسناک و نفسگیر توصیف کردهاند. داستان چیست؟ «وایلی لارک»، نویسندهٔ جنایتهای واقعی، بهخاطر برف و کولاک در خانهٔ روستایی دورافتادهای که برای نوشتن کتاب جدیدش اجاره کرده، گیر افتاده است. او از این بابت ناراحت نیست. آتش گرم و سکوت مطلق در اختیار او هست. شرایط ایدئالی است و فقط یک مشکل کوچک وجود دارد؛ سالها پیش در همین خانه دو نفر بیرحمانه به قتل رسیدند و دختری بدون هیچ ردی ناپدید شده است. با شدتگرفتن طوفان، وایلی لارک خود را در خانهاش اسیر اسراری میبیند که در این چهاردیواری محبوس شده است و بعد کودکی را بیرون خانه در برفها پیدا میکند. او پس از نجات کودک شروع میکند به جستوجوی پاسخی برای سؤالهایش. با او همراه شوید.
شنیدن کتاب صوتی مهمان شبانه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان ترسناک پیشنهاد میکنیم.
درباره هدر گودنکاف
هدر گودنکاف نویسندهای است که نامزد دریافت جایزهٔ ادگار بوده و نویسندهٔ پرفروش نیویورک تایمز و یواسای تودی بوده است. او متولد ایالت داکوتای جنوبی در آمریکا و بهطور مادرزادی از یک گوش ناشنوا است؛ به همین دلیل تحمل مدرسه و سروصداها برایش غیرقابلتحمل بود. همین امر باعث شده که به کتابها و اسباببازیهایش پناه ببرد. اولین رمان او با عنوان «وزن سکوت» بلافاصله از استقبال قابل توجهی برخوردار شد و بهمدت ۲۲ هفته در فهرست پرفروشهای نیویورک تایمز باقی ماند. رمانهای تحسینشدهٔ او که در بیش از ۲۰ کشور منتشر شده، اکثراً در ژانر معمایی و دلهرهآور هستند. «مهمان شبانه» نام یکی دیگر از رمانهای او است.
بخشی از کتاب صوتی مهمان شبانه
«دخترک درحالیکه از پشت لبهی پردهی کلفتی که پنجره را میپوشاند سرک میکشید گفت: «شاید بتونیم بریم بیرون و بازی کنیم.» آسمان خاکستری بود و قطرات نرم باران به شیشه میخورد. مادرش گفت: «امروز نه. داره بارون میآد و آب میشیم!» دخترک خندهی کوتاهی کرد و بعد از روی صندلیای که زیر پنجره کشیده بود پایین پرید. میدانست مادرش شوخی میکرد. اگر در باران بیرون میرفتند واقعاً آب نمیشدند، بااینحال تصورش باعث شد بر خود بلرزد. بیرون رفتن و حس فرود آمدن قطرات آب روی پوست و تماشای آن که مانند تکههای یخ آب میشود. به جای آن، دخترک و مادرش صبحشان را پشت میز بازی گذراندند و با کاغذ کاردستی، اشکال تخممرغشکل صورتی، بنفش و سبزی درست کردند و خالخالی و راهراهشان کردند. مادرش روی یکی از بیضیها یک جفت چشم و یک منقار نارنجی کوچک و نوکتیز کشید.»
زمان
۱۲ ساعت و ۱۹ دقیقه
حجم
۱۰۲۳٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۲ ساعت و ۱۹ دقیقه
حجم
۱۰۲۳٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
یک کتاب جنایی با داستانی که در تمام لحظه هاش بهت میگفت بعد از یه اتفاق بد هیچوقت هیچ چیز مثل سابق نمیشه.یک ناامیدی و سیاهی و تلخی که بنظرم کاملا بدون هیچ تعارفی به مخاطب گفته شد.بنظرم وقتی این
بسیار عالی حتما بخونید لذت می برید