دانلود و خرید کتاب شقایق‌ های کوچک زهرا عامری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب شقایق‌ های کوچک اثر زهرا عامری

کتاب شقایق‌ های کوچک

نویسنده:زهرا عامری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شقایق‌ های کوچک

کتاب شقایق‌ های کوچک نوشته زهرا عامری است. این کتاب داستان شهدای کم سن و سال بسیجی است که برای دفاع از مرز و بوم راهی جبهه‌های حق علیه باطل شدند.

درباره کتاب شقایق های کوچک

واقعیت این بود که حکم امام (ره) برای پر کردن جبهه‌ها، پیر و جوان، نوجوان، زن و مرد، وزیر و وکیل و کاسب و زارع را به خط اول جبهه‌ها گسیل کرد و این در حالی بود که بسیاری پشت درهای بستهٔ حضور در جبهه‌های حق علیه باطل می‌ماندند و با التماس و خواهش و حتی تقلب (؟!) گوی سبقت را از هم می‌ربودند.

اطفال معصومی که از فیض شهادت محروم ماندند، گواهی هستند بر اینکه اجباری در کار نبود و... .

اثر پیش‌رو، گرچه شخصیت‌هایی خیالی دارد، اما حوادث و اتفاق‌هایی برگرفته از حقیقت است که نویسنده با ظرافتی خوب، از دل آنها داستانی جذاب خلق نموده است. 

خواندن کتاب شقایق های کوچک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به روایت‌های دوران دفاع مقدس پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب شقایق های کوچک 

امیر از در که وارد شد، کلاسورش را کنج اتاق پرت کرد. گل‌های یاس از لابه‌لای کتاب‌هایش بیرون ریختند. اتاق پر شد از عطر یاس.

پوران که در اتاق دیگر کنار میز سماور نشسته بود، متوجه او شد.

ـ امیر هنوز نیومده کجا می‌ری؟

امیر از جلوی در حیاط.

ـ من می‌رم مسجد، زود برمی‌گردم.

و قبل از اینکه پوران بتواند حرف دیگری بزند، امیر رفته بود و او این را از صدای به‌هم خوردن در فهمید.

پوران چادر گل‌دارش را سر کرد و رفت جلوی در. امیر از مقابل چشمانش چون نقطه‌ای آبی در خم کوچه ناپدید شد و چشمان ریز و مورّب پوران به انتهای کوچه خیره ماند. «خدایا هی پدرش به من میگه به امیر محبت کن امّا اون حتی صبر نکرد من بگم امروز چه غذایی پخته‌ام».

امیر تا خیابان دوازده یک سر دوید. پلاک ۴۲ در زد. در چوبی رنگ و رو رفته، روی پاشنه چرخید و یک لتهٔ آن باز شد. پیرزن سالخورده‌ای با قد بلند و خمیده، بر چارچوب در ظاهر شد و بر روی امیر لبخند زد. دندان‌های سفید و مرتب امیر هم از میان لب‌های ارغوانی‌اش پیدا شد. پیرزن دست لاغر و چروکیده‌اش را کشید روی موهای نرم و خرمایی امیر.

ـ قربون صورت مثل ماهت برم ننه، اگر بفهمند من مادر تو نیستم اون وقت چی کار کنیم؟

امیر از پسِ مژه‌های بلند به خورشید که تلاش می‌کرد خودش را از میان ابرها بیرون بکشد، نگاه کرد.

ـ نترس ننه‌مدینه، من «وَجَعَلنا»۱ می‌خونم.

پیرزن چادر را از دور کمرش باز کرد و روی سر انداخت و در حیاط را بر هم زد و به‌دنبال امیر راه افتاد. کمی که جلوتر رفتند، گنبد سبز مسجد از دور نمایان گشت. امیر به آن خیره شد.

ـ خدایا تو رو به تمام شهدای اسلام؛ خودت کمکم کن.

پرتویی از نور خورشید بر سر گنبد دست کشید، امیر با خود گفت: «راستی حالا اگر مادرم زنده بود، چند سالش می‌شد؟»

پرنده‌ای سفید رنگ را دید که از روی گنبد به سوی آسمان اوج گرفت.

ـ شاید مادرم هم نزد خداوند ارزش یک شهید را داشته باشد.

با نگاهش پرنده را دنبال کرد تا آنجا که کاملاً از نظر پنهان شد.

ـ مادرم وقتی مُرد، فقط ۲۳ سالش بود. اون وقت من پنج ساله بودم.

نمِ اشکی چشمانش را برق انداخت و از پس پردهٔ اشک به چهرهٔ سالخوردهٔ پیرزن نگاه کرد و اعداد و ارقام را در ذهنش رقم زد: «پنج‌ـ هشت‌ـ سیزده، بیست، سه، هشت...» و با صدای بلند چند بار گفت: «سی و سه... سی و سه سال».

پیرزن به صورت امیر نگاه کرد.

ـ چی... سی و سه سال؟

چشم‌های امیر در نگاه خاکستری پیرزن گره خوردند.

ـ ننه‌مدینه، شما چند سال دارید؟

ـ به گمونم هشتاد... نه هفتاد و و و هشت سال دارم!

«خیلی خیطه، مادرم اگر زنده بود جای نوهٔ ننه مدینه حساب می‌شد، راستی چقدر خنگم کی باورش می‌شه یک زن هفتاد و هشت ساله یک پسر اندازهٔ من داشته باشه!؟»

ننه‌مدینه اندکی ایستاد و نفسی تازه کرد.

ـ امیرجون... مادرِتو خدا بیامرزه ننه‌جون. اون همیشه به من می‌گفت: مادرِ نداشته‌ام تو، خالهٔ نداشته‌ام تو، مادربزرگ نداشته‌ام تو، خواهر نداشته‌ام، دخترت! امّا هیچ وقت فکر نکرد من که بچه کوچیکم پنج سال از خودِش بزرگتره، یه روز بگم مادر امیرم!

با شنیدن این حرف فکر تازه‌ای به ذهن امیر رسید و بالا و پایین پرید.

ـ آخ جان حالا فهمیدم چه‌کار کنیم... ننه‌مدینه بیا برگردیم، بریم خونهٔ خاله طوبی بگیم بیاد دنبالم.

پیرزن لبخند زد.



نور همین حوالی است
مریم ترشیزیان
نوازش پروانه های ساکت
فریدون صمدی
راهنمایی‌ های یک راهب برای شاد زیستن (میکروبوک)
مهرنام سپهری
نسیم رحمت
محمد بن محمد عوفی
گمشده در خیال تو
رکسانا خضرنژاد
روباه و انگورها؛ قصه‌های آموزنده‌ی دیروز برای بچه‌های امروز
انتشارات دریم لند
ایجاد تحول در اقتصاد
گروه مترجمان
قانون برنامه پنج‌ساله ششم توسعه‌ی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران (۱۳۹۶-۱۴۰۰)
شهلا رضایی
قصه یلدا (۱۱)
علی خانجانی
شکسپیر
نیک گروم
توسعه و زیباسازی شهری
علی خلیلی
در عمق نگاهش
سوگند بلمه
بررسی وضعیت حقوقی سرمایه‌گذاری خارجی در بازار سرمایه‌ی ایران از منظر حقوق بین‌الملل
فاطمه عبدی
احساسات یک نقاش
مبینا عسکری دهنو
یادداشت هایی از آشوب های عشایری و سیاسی آذربایجان
عبدالله خان امیرطهماسبی
مرور سریع در روانپزشکی، نوروسایکیتری
غزاله شیخانی
حافظ عاشق و رند و...
ابراهیم قیصری
مست و دیوانه
شمسی علیرضایی (ستایش)
ضوابط مبانی طرح هندسی راه
علی عبدی کردانی

نظرات کاربران

کاربر ۳۰۸۴۶۰۰
۱۴۰۱/۰۸/۱۰

کتاب عالی بود چطوری نگارش شده بود که خواننده را تابه آخر همراه خود می کشاند.البته همه کارهای خانم زهرا. عامری جذاب و پا ارزش هستند و این کتاب عین یک فیلم نامه نمو نه نگارش شده واین نشان می

- بیشتر
کاربر ۳۰۸۴۵۴۲
۱۴۰۱/۰۴/۲۳

به نظر بنده خانم زهرا عامری کتابهای بسیار خوبی نوشته اند و مشخص است با جدیترین سبک نوسیندگی اشنا هستند و کتاب شقایقهای کوچک تاریخی لز کشور است که با قلم شیوای استاد خانم زهرا عامری به شکل داستانهایی پیو

- بیشتر
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۷۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان