بریدههایی از کتاب دفتر خاطرات فضه (کنیز حضرت زهراعلیهاالسلام)
۴٫۴
(۱۹۴)
گمان میکردم با این اتفاقی که برای دختر پیامبر صلی الله علیه وآله افتاد دیگر مهاجمین باز نمیگردند، اما دقایقی نگذشته بود که با افراد بیشتری حمله کردند تا آقایم را به مسجد ببرند.
حضرت زهرا علیها السلام با همان حال از جای خود برخاست و مانع بردن همسرش به سوی مسجد شد. کاش کور شده بودم و نمیدیدم که قنفذ با تازیانه چنان بر بازوی بانویم زد که دستش از کمربند مولایم علیعلیه السلام جدا شد.
به این کتفا نکردند و عمر با غلاف شمشیر چنان بر کتف آنحضرت زد که بیهوش شد و بر زمین افتاد
🍃🌷🍃
در هند چون دختر پادشاه بودم علم کیمیا را به من آموخته بودند و لوازم آن را همراه خود آورده بودم. فکر کردم موقعیتی مناسبتر از این برای به کار گرفتن کیمیا پیش نمیآید، و چه بهتر که با این دانشی که همراه من است برای فقر این خانواده چارهای بیندیشم.
این بود که قطعهای از مس بدست آوردم و آن را نرم کرده و به شکل شمش طلا قالب ریزی کردم و داروی کیمیا را به آن افزودم و تبدیل به طلا شد. آنگاه با خوشحالی نزد آقایم امیرالمؤمنین علیه السلام رفتم و آن را تقدیم کردم. حضرت با دیدن شمش طلا فرمود:
آفرین ای فضه! اما بدان اگر مس را ذوب میکردی طلا مرغوبتر و گرانبهاتر میشد!!
با تعجب به سخنان حضرت گوش میدادم و در حیرت بودم از اینکه مولایم این علم را میداند، اما چنین فقیرانه زندگی میکند. عرض کردم: آقای من، آیا شما این علم را میدانید؟ فرمود: «آری». سپس اشاره به امام حسن علیه السلام کرد و فرمود: این کودک نیز میداند.
S
اگر میخواهی خدا را ملاقات کنی در حالی که بر تو خشمناک نباشد و از تو راضی باشد، و همچنین در طول زندگی شیطان تو را وسوسه نکند و بیماری تب بر تو عارض نشود، بر خواندن این دعا مواظبت داشته باش. آن دعا این است:
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم. بِسمِ اللَّهِ النُّورِ. بِسمِ اللَّهِ نورِ النُّورِ. بِسمِ اللَّهِ نورٍ عَلی نورٍ. بِسمِ اللَّهِ الّذی هُوَ مُدَبِّرُ الاْمُورِ. بِسمِ اللَّهِ الَّذی خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ. الْحَمْدُ للَّهِ الَّذی خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ وَ اَنْزَلَ النُّورَ عَلی الطُّورِ فی کتابٍ مَسْطوُرٍ فی رَقٍّ مَنْشوُرٍ وَ الْبَیتِ الْمَعْموُرِ وَ السَّقْفِ الْمَرْفوُعِ وَ الْبَحْرِ الْمَسْجوُرِ بِقَدَرٍ مَقْدوُرٍ عَلی نَبیٍّ مَحْبوُرٍ. الحَمدُ للَّهِ الَّذی هُوَ بِالْعِزِّ مَذْکوُرٌ وَ بِالْخَیرِ مَشْهوُرٌ وَ عَلی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ مَشْکوُرٌ.
کربلایی
عجب لحظات سختی بود شهادت بانویم! یعنی دیگر من صدای او و مهربانیش، کارهای او و عبادتش را هرگز نمیدیدم. وای بر من! چقدر دلتنگش شدهام.
mb
امام حسن علیه السلام به قطعه طلایی که آورده بودم نگاهی کرد و همان دستور العملی را که حضرت دقایقی پیش فرموده بود تکرار کرد. زبانم بند آمده بود و نمیدانستم چه بگویم. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ما بیشتر و بالاتر از این علم را نیز میدانیم.
سپس اشارهای کرد و قطعه بزرگی از طلا همراه با گنجهای زمین پدیدار شد. آنگاه فرمود: «طلای خود را نیز کنار آنها بگذار»! آن طلای کوچک را که در مقابل آنها ذرهای مینمود میان طلاها گذاشتم و همه آن گنجها ناپدید شدند. اینجا بود که حضرت فرمود: ای فضه، ما برای این خلق نشدهایم!
S
بگذارید از آن روز بگویم که پیامبر صلی الله علیه وآله مرا به عنوان کنیز به حضرت زهرا علیها السلام هدیه کرد و دعایی به من آموخت که هنگام ناتوانی در انجام کارها بخوانم.
آن دعا همچنان در ذهنم بود تا آنکه روزی بانویم فرمود: «خمیر را آماده میکنی یا نان میپزی»؟ عرض کردم: سرورم، من هیزم میآورم و خمیر را نیز آماده میکنم.
سپس برای آوردن هیزم به بیابان رفتم و مقدار زیادی چوب جمع کردم، ولی هنگامی که خواستم آنها را بردارم نتوانستم. در آنجا دعایی که پیامبر صلی الله علیه وآله آموخته بود خواندم:
«یا واحِداً لَیسَ کمِثْلِهِ اَحَدٌ، تُمیتُ کلَّ اَحَدٍ وَ تُفْنی کلَّ اَحَدٍ وَ اَنْتَ عَلی عَرْشِک واحِدٌ وَ لا تَأْخُذُک سِنَةٌ و لا نَوْمٌ»: «ای خدای یگانه، ای کسی که هیچ کس مانند تو نیست. تو همه را میمیرانی و همه را فنا میکنی. تو پروردگار یگانه در عرش خویش هستی که خواب و غفلت تو را نمیگیرد».
لحظهای نگذشته بود که مردی آمد و برای کمک به من هیزم را برداشت و تا خانه مولایم آورد.
کربلایی
روزی خبر آوردند که آن تک درخت را - که سایبان فاطمه علیها السلام در بقیع بود - قطع کردهاند
Aysan
چگونه از پروردگارم تشکر کنم که آنچه همه شما آرزویش را دارید - یعنی خدمتگزاری حضرت زهرا علیها السلام - نصیب من شد
ــسیّدحجّتـــ
فضه کیست؟ (۱)
و اما... فضه کیست؟ او دختر یکی از پادشاهان هند بود که در جنگ اسیر گردید و به آفریقا برده شد. سپس از طرف پادشاه حبشه خریداری شد و نام «میمونه» به معنای «مبارک» برای او انتخاب شد.
پس از چند سال پادشاه حبشه او را به عنوان کنیز همراه هدایای دیگری توسط جعفر طیار برای پیامبر صلی الله علیه وآله فرستاد.
پیامبر صلی الله علیه وآله او را با دستور خداوند به دخترش حضرت زهرا علیها السلام بخشید و نامش را «فضه» گذاشت. او از آن لحظه زندگانی خویش را وقف خدمتگزاری خاندان عترت و طهارت نمود و همیشه به این منصب افتخار میکرد.
S
بعداً فهمیدیم که هم در به حضرت زهرا علیها السلام اصابت کرده و هم با تازیانه و غلاف شمشیر به پهلوی او زدهاند و هم سیلی مهاجمین صورت آسمانیاش را نیلی کرده است.
حــق پرســت
حجم
۷۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۸۲ صفحه
حجم
۷۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۸۲ صفحه
قیمت:
۱۸,۰۰۰
تومان