دیدمش ، گفتم : منم نشناخت او
maryam_z
خانه ی من ،جنگل من ، کو، کجاست ؟.
وانیلِ تلخ
کودکی کو ! شادمانی ها چه شد ؟
چوغوروک
کو مرا یک یاوری ، کو دستگیر ؟
ارغوان:)
او نداند چیست این اوضاع شوم
این مذاهب ، این سیاست ، وین رسوم
او نداند هیچ وضع گفت و گو
چون که حق را باشد اندر جست و جو
♡...Elahe...♡
یاد باد آن روزگار دلگشا
گم شد آن ایام ، بگذشت آن زمان
خود چه ماند در گذرگاه جهان ؟
تیناز
می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس ولیک
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند.
Ali
این چنین هرشادی و غم بگذرد
جمله بگذشتند ، این هم بگذرد
کاربر ۶۸۴۲۲۷۱
دیدمش ، گفتم : منم نشناخت او
شیوا
آدمی نزدیک خود را کی شناخت
دور را بشناخت ، سوی او بتاخت
_echo_